همانطور که روی کاناپه دراز کشیدم، برادر ناتنی ام خزید، مشتاقانه به سینه های من می خورد. متقابلاً عمل کردم، انگشتانم جادوی خود را روی کلیت ضربان دار من کار می کردند. اتاق با ناله های ما طنین انداز شد تا اینکه من یک اسپری قدرتمند را آزاد کردم و هر دو ما را نفس کشید.