پس از یک روز طولانی در مدرسه، مرد جوان مشتاقانه منتظر شام خانگی نامادری خود بود. همانطور که او برای خوردن غذا می نشست، او به طور تصادفی پیشنهاد کرد که آنها با سرگرمی های بزرگسالان چیزهای ادویه کنند. او که از پیشنهاد او ناراحت بود، خود را در یک چرخش شگفت انگیز از وقایع یافت.